تابستان که نه فکر میکنم اردیبهشت بود که یکی از همکاران سابقم به نام بتول از من خواست با او به سفر بروم. قرار شد من ماشین ببرم و او هم محل اقامت را ردیف کند. ضمنا قرار بود مادرش هم بیاید البته من مادرش را قبلا هم دیده بودم.
داستان آشنایی من و بتول بر میگردد به شرکت قبلی که در آن کار میکردم بتول کارشناس فروش بود و قراردادهای حسابی میبست و همه میدانستند که قراردادهایش پر از سود است و او تا مدتها جزء پر درآمد ترین کارشناس فروش شرکت بود. بالاترین پورسانت ماهیانه اش بیست میلیون بود. توانسته بود در مدت زمان اندکی با همین پورسانتهای کلان خانه ای در شهرک پردیس بخرد و حسابی در میان کارشناسان دیگر زبانزد بود اما راستش را بخواهید رفتار خوبی نداشت. لحن گفتارش آزاردهنده بود و خیلی کارمندهای سایر واحدها او را سوژه میکردند و درباره اش حرف میزدند که بتی دیوونس.
من با بتول یا همان بتی سنخیتی نداشتم. راستش از نوع رفتارش اصلا خوشم نمی آمد وقتی من از آن شرکت آمدم بیرون او نیز به دلایلی که نمیدانم استعفا داد. شروع کرد به برقراری رابطه با من که با هم بیرون برویم و . یک دو بار با او بیرون رفتم و دوستانش را دیدم. راستش خوشم نیامد. دوستانش پسران و مردان جاافتاده ای بودند که به دنبال دختر صرفا جهت خوشگذرانی بودند و من از این دست معاشرتها هیچ لذتی نمیبرم. ترجیح میدادم به خانه شان بروم و صحبت کنیم و قهوه بخوریم ولی با دوستانش نه. محض رضای خدا یک دختر در میان دوستانش نبود و دوستانش همه همان افرادی بودند که سالها از طریق آنها قراردادهای کلان میبست و پورسانت کلان میگرفت. بتی بابت همین ارتباطاتش بسیار به خود میبالد. حتی یک ذره هم تغییر نکرده است. معتقد است که کاریزما دارد و مردها جذبش میشوند و روابط عمومی اش بالاست.
ما در اردیبهشت سه نفری به چالوس رفتیم. در هتل آپارتمانی که متعلق به یکی از دوستان بتی بود مستقر شدیم. بعد از چند ساعت متوجه شدم که این دوستی که از آن حرف میزند درواقع مرد متاهلی است که همسرش در لابی هتل کار پذیرش انجام میدهد و خانه اش دقیقا پشت به هتل آپارتمان و درست روبروی اتاق ماست. او دو فرزند هم دارد به همراه یک سگ و البته مردی بود جذاب و با تجربه و هرز. اینکه میگویم هرز نه به خاطر این است که متاهل است بلکه به این دلیل است که در حالیکه با بتی همواره مشغول لاس زدن بود هر از گاهی تیکه هایی هم یواشکی در گوش من پچ پچ میکرد و من حالم از او به هم میخورد.
به بتی گفتم: بتی این رابطه ها درست نیست باور کن. کارما دارد. اما بتی گوشش بدهکار نبود و میگفت که کاری نمیکنیم ما فقط حرف میزنیم و همان لاس زدنهای معمولی بین دختر و پسرها در عوض اقامتمان که رایگان است!!!
تجربه یک نیمچه سفر افتضاح قسمت دوم
بتی ,هم ,یک ,دوستانش ,اش ,بتول ,است که ,و من ,او به ,من از ,از آن
درباره این سایت