محل تبلیغات شما

استادی دارم که دقیقا زمانی کلاسش شروع شد که من در همان روز برای تماشای یک تئاتر بلیط داشتم. نکته جالب اینجا بود که ایشان هر زمان که درباره شروع کلاس و زمان آن مورد سؤال قرار میگرفت میگفت همگی روزهایی که برایتان حضور در کلاس مقدور نیست را اعلام کنید تا من بتوانم تصمیم بگیرم. بر حسب تصادف ما که چهار نفر هستیم به غیر از یک نفرمان که مشکلش روزهای پنجشنبه بود برای دوشنبه هامان برنامه هایی داشتیم. مثلا یکی دوشنبه بعدازظهرها بعد از شرکت دوره آموزش شنا داشت و دیگری دوشنبه ها میبایست با نامزدش قرار میگذاشت و من هم اغلب دوشنبه ها سعی میکردم یک برنامه فرهنگی برای خودم تدارک ببینم و البته شنبه و پنجشنبه هم کلاس زبان داشتم. داستان دوشنبه ها در میان ما داستان معروفی بود زیرا دوشنبه ها حجم کاری مان بیشتر از سایر روزها بود البته نه اینکه سایر روزها کارمان سبک باشد فراز و فرود داشتند ولی دوشنبه ها آرزوی مرگ کمترین آرزویمان بود و برای همین ترجیح میدادیم به محض آنکه کارمان تمام میشود یک برنامه مفرح که روحمان را جلا دهد برای خود ترتیب دهیم و صد البته که هیچکدام با یکدیگر در خصوص این امر هماهنگ نکرده بودیم ولی روزی که داشتیم روزهایی که حضور در کلاس برایمان مقدور نبود را مشخص میکردیم متوجه شدیم که داستانمان نقریبا یکی است. من حاضر بودم ساعت کلاس زبانم و روزهایش را تغییر دهم اما به هیچ وجه حاضر نبودم روز دوشنبه به غیر از همان کاری که گفتم کار دیگری انجام دهم.

به استاد اعلام کردیم و ایشان در تلگرام اعلام کردند که تنها زمانی که کلاس برگزار میگردد دوشنبه ها از ساعت هفت تا نه شب است.

حالا باید انتخاب میکردیم وگرنه شاید دیگر فرصت کلاس داشتن با او را از دست میدادیم.

 

تجربه یک نیمچه سفر افتضاح قسمت دوم

تجربه یک نیمچه سفر افتضاح قسمت اول

بیداری قبل از سفر

دوشنبه ,کلاس ,ها ,یک ,البته ,برنامه ,دوشنبه ها ,به غیر ,سایر روزها ,غیر از ,در کلاس

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلانه