محل تبلیغات شما

دارم دیوانه میشوم. آدمیزاد چقدر عجیب است. یک روز خوب است و یک روز بد و بعد به خودش می آید میبیند همه چیز چقدر مضحک بوده است و چقدر بیهوده جان کنده!

یک هفته از ترک سیگار میگذرد و جالب است که دیگر میلی به کشیدن سیگار ندارد و حتی از بویش حالم بد میشود.

سالها سعی کردم سیگار را کنار بگذارم و همه دفعات ناموفق بودم و حتی شاید به یک روز هم نکشید و این بار خیلی ساده وقتی آخرین نخ سیگار را کشیدم دیدم دیگر سیگار برایم هیچ مفهومی ندارد. به همین راحتی!

اینکه میگویم به همین راحتی اصلا هم راحت نبوده است. در واقع شاید برای آنها که از بیرون به قضیه نگاه میکنند و میبینند من دیگر سیگار نمیکشم شاید راحت به نظر برسد و بگویند که برایت چقدر راحت بوده است اما نبوده.

البته من تعداد نخهای مصرفی روزانه ام آنقدر زیاد نبود که مثلا بگویم روزی یک پاکت بلکه معمولا کمتر از ده عدد بود و البته بستگی به شرایط هم داشت و کم و زیاد میشد.

اگر از من بپرسند چگونه سیگار را ترک کردی میگویم: سالها بر روی ذهنم کار کردم تا توانستم یک شب آنرا کنار بگذارم.

اصلا تا به لحاظ روانی آدمیزاد آمادگی نداشته باشد هیچ چیزی درست نمیشود. 

اما شادی ترک سیگار شاید فقط برای همان چند روز اول باشد که نیکوتین به طور کامل از بدن خارج میشود و آدمیزاد دیگر میلی به نیکوتین در خود پیدا نمیکند و دیگر هم دوست ندارد یک سیگار را در میان انگشتانش لمس کند و بگذارد میان لبهایش و بعد همه چیز عادی میشود حتی تعجب دیگران که گویا قله ای فتح کرده ای.

بله قله فتح کرده ام و عاقبت توانستم بر هوس کشیدن سیگار غلبه کنم و .

بگذارید یک واقعیت را همین جا بگویم زیرا هیچ جای دیگر امکان بیانش نیست.

من روزانه مراجعه کنندگانی دارم که به آنها امید میدهم و اعتماد به نفسشان را با روشهایی افزایش میدهم و آنها بعد از چند جلسه بهبودی را احساس میکنند و از نظر آنها من خیلی عالی هستم که میتوانم مسائلشان را اینقدر خوب درک کنم.

ولی چه کسی باید مسائل مرا درک کند؟ من حتی جرات اینکه خودم به روانکاوی مراجعه کنم و از دغدغه هایم بگویم را ندارم . خنده دار نیست که آدم کوزه گر باشد و از کوزه شکسته آب بخورد؟

من دیگر نمیتوانم قوی باشم و بسیار خسته ام. 

این چند روز تعطیلی را تصمیم گرفتم با دوستانم به سفر بروم. مدتهاست که به سفر نرفته ام اما باور کنید هیچ ذوقی در من نیست.

شاید این از آثار بحران سن باشد که به آن دچار شده ام. باورش برایم سخت است که بعد از اینهمه سال هیچ دستاوردی نداشته ام.

شاید انسان مفیدی بوده ام اما .

نمیدانم شاید این سفر حال مرا خوب کند.

 

 

 

تجربه یک نیمچه سفر افتضاح قسمت دوم

تجربه یک نیمچه سفر افتضاح قسمت اول

بیداری قبل از سفر

سیگار ,شاید ,یک ,ام ,روز ,چقدر ,سیگار را ,یک روز ,که به ,و از ,شاید این

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تایپ سورنا